پشت پنجره نشستی و به بیرون نگاه میکنی...نه.... نه...به بیرون نگاه نمیکنیاینقدر توی فکرات غرقی که اصلا نمیفهمی بیرون چه خبره !
همیشه دلم میخواست بدونم توی ذهنت چی میگذره؛...تو همیشه میفهمیدی توی ذهن من چی میگذرهاز همون لحظه ی اول که دیدمت میفهمیدی...!راستییادته اولین روزی که همدیگه رو دیدیم ؟باد میومدچه بادیبه قول خودت طیفوووون !!!یادته چقد خندیدم به طیفووون گفتنت؟؟؟ولی تو...فک کردی دارم مسخرت میکنم ، لباتو ور چیدی و د برو که رفتیمیادته چقد منو دنبال خودت کشوندی تا بلاخره ناراحتیت رفع و رجو شد ؟از همون اول میخواستی بری !ولی چقد الان آروم تر از اون روزاتی.دامن گل گلی میپوشی و معتاد چایی شدی!یادته از هردوتاش متنفر بودی ؟دومین بار بود که دیدمتتوی کافه ی سر میدونتنها نشسته بودی و اشکات کل کافه رو برداشته بود!رو به روت نشستمبه گارسون سفارش دوتا فنجون چای دادمچشم غره رفتیلبخند زدمگفتی "برو، میخوام تنها باشم""با من تنها باش، واسه حال هردوتامون فقط چایی
جوابه!""چای دوست ندارم""یه بار دوست داشته باش"و تو، کلافه از لجبازی من ، سر تکون دادی !یادته وقتی اون روز میخواستیم از هم خداحافظی کنیم گفتی "الحق که فقط چایی جواب بود " ؟الان تو داری مادر میشی!من شدم رفیق قدیمیت!بزرگ شدیمولی هنوز چایی جواب مشکلاتمونههنوز طوفان ، طیفووونه!هنوز موهاتو چتری میزنی و من مجبورت میکنم دامن گلی گلی ست هم بخریم !ب تو و کوهستان...
ادامه مطلبما را در سایت تو و کوهستان دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : hedgehog10 بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 3:15